جلال سمیعی، مشاور محتوا و ارتباطات در یادداشتی به موضوع جنگ و تابآوری کسبوکارها در روزهای بحرانی آن پرداخته است. در ادامه یادداشت این فعال حوزه رسانه را میخوانید.
یکم- جنگ خیلی زودتر شروع شده بود؛ همهی نشانهها با وجود خوشبینی عدهای و واکنشهای موسمی بازار و ناراحتی بعضی از ارزان شدن طلایی که در وبسایتی یا صندوقچهای انبار کرده بودند، خبر از توفان میداد. با این همه آن صبح جمعهی خرداد که بیدار شدیم و فهمیدیم بلا نازل شده است، همهی تحلیلها و امیدها از بین رفتند. کمکم صداها بیشتر شدند، اینترنت بیشتر از ابزار خدمت و خبردار شدن به عامل اضطراب بدل شد و آن آخرشب که زیر صداهای انفجار و پدافند چیزی به اسم تاکسی آنلاین یا حتی تاکسی تلفنی وجود نداشت و در خیابانها آواره شدم تا کنار ایست بازرسی دربستی بگیرم، بالاخره جنگزده شدم.
دوم- امروز که یک هفته از فروکش کردن صداها میگذرد، مطمئنم جنگ هنوز ادامه دارد. چیزهایی در این دوازده روز نابود شدند، که حالا حالاها با زیرنویس شبکهی خبر و بخشنامه و نواهای وحدتبخش بازسازی نمیشوند. جنگ دوازدهروزه متوقف شد و جنگ بعدی تازه شروع شده است؛ حلقههای سبز دور عکس دوستان در لینکدین، اخبار تعدیلهای گسترده، بلاتکلیفی یا لغو شدن بسیاری از برنامههای تجاری شرکتها، تغییر تصمیمهای میانمدت و بلندمدت در خانوادهها و… فقط مرحلهی جدید جنگاند.
سوم- بسیاری از کسبوکارهای آسیبدیده از جنگ اما واکنش سریع و همدلانهای برای همکاران و مشتریانشان داشتند؛ عذرخواهی و برداشتن سهمی از اختلال، بخشیدن جریمهها، تسهیل شرایط کاری و مالی و… نمونههای خوبی از این واکنشها بودهاند. برخی دیگر اما از همان نخستین روزها پرچم تعدیل و تهدید و توجیه قطع سرویس را با قدرت و قاطعیت برافراشتند. بعد از جنگ (بخوانید آتشبس)، واکنش برخی جذابتر هم شد. بیانیههای دیرهنگامی که حتی از مشتریان طلبکارند، وعدههای نامعلوم میدهند و مثل مسئولان حتی در جایگاه منتقد وضعیت فعلی هم مینشینند.
چهارم- عجیبترین بخش رفتارها مثل همیشه سهم واحدهای بازاریابی و روابطعمومی شد. متاسفانه جنگ اما کاری کرد که «رویکردهای مسئولیت اجتماعی» هم دیگر مثل قبل چندان دیده نمیشوند. صدای پدافندها و انفجارها خیلی بلندتر از پوسترهای رنگارنگی بودند، که با بارگذاری نشدن ناشی از اینترنت ملی میخواستند به مردمان آواره و ترسیده دلگرمی بدهند. بخشی از روابطعمومیها چارهای جز تکرار متنهای پیشفرض بازاریابی و پشتیبانی کسبوکارشان نداشتند. فشار مصلحتهای بقا و تابآوری با خیلی برندها کاری کرد که جایی بهتر از پنهان شدن پشت پاسخهای «سوالات متداول» پیدا نکردند و کمکم با سکوت آنها این اخبار غیررسمیست که واقعیات این مرحلهی جنگ را نشان خواهد داد.
پنجم- بهعنوان یک شهروند جنگزدهی ایرانی از نخستین ساعات جنگ حس میکنم تنها ماندهایم و رها شدهایم. فارغ از این که پدافندها دوباره کار کنند یا نه، پدافندهای غیرعامل و سالها رهنمودهای کسبوکاری و تابآوری و… همهشان دود شدند و به هوا رفتند. سکوتی که در شبکههای اجتماعی از کسبوکارها میبینید، فقط بازتاب شوک بزرگی نیست که در تحلیلهای خوشبینانه و آگهیهای رنگی موزیکال جزء سناریوها نبود؛ بلکه هنوز کسی چندان پیشبینی و حرفی برای گفتن هم ندارد. شکی نیست که تا کسبوکاری را اداره نکنی نمیتوانی دربارهی تابآوری سخنرانی کنی… اما حافظههای زیادی رفتار برندها را در بحران فراموش نمیکنند؛ مرز باریکی بین مسئولیتپذیری و نمایش همدلی هست که مردم آن را میفهمند. کمکم برندهایی از یاد خواهند رفت، چنان که هرگز نبودهاند… اما آنهایی دوام میآورند که چیزهایی بیشتر از اکسل و موجودی حساب از قبل داشته باشند.
ششم- زندگی ادامه دارد، دوباره منتورها و پیشکسوتها برمیگردند، تعرفهها با افزایش جنگی غافلگیرمان میکنند و به شرایط تازه (اگر تازهتر نشود) عادت میکنیم. گمانم بابد از شوک دربیاییم، برای شوکهای احتمالی بعدی آماده باشیم و البته در کسبوکارمان، در زندگیمان و الگوی مصرف خدمات و کالاها بازنگری کنیم؛ این بازنگری کمکمان میکند دردهای بعدی را بهتر تحمل کنیم، تکلیفمان را با وفاداری افراطی به بعضی خدمات روشن کنیم… و زنده بمانیم.